سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه‌ی ما همواره و در طول تاریخ و به طور هر روزه و مستمر و به شکل بی‌امان در معرض انواع و اقسام دروغ‌های شاخ دار حکومت‌ها بوده‌ایم. آن‌ها با مهارت و دقت افسانه‌های هیجان انگیز و بی شماری را تحویل ما داده‌اند. افسانه‌های آنان، آن‌چنان گیراست و اعتمادی که آن‌ها در میان بشر ایجاد کرده‌اند، آن‌چنان قوی است که امروزه تقریباً احدی به دروغ‌های آنان کم‌ترین تردیدی نمی‌کند.

افسانه‌ها بی‌شمارند؛ از افسانه‌های مربوط به زیست موجوداتی به نام دایناسور روی همین زمین گرفته، تا داستان‌های مربوط به قاتلین زنجیره‌ای که 15 نفر را مورد تجاوز قرار داده و کشته‌اند، تا مجموعه داستان‌های کربلا، تا افسانه‌های مربوط به بیماری‌های دائماً نوظهور مثل ایدز و کرونا.

آن‌ها شبانه روز این قصه‌ها را به هم می‌بافند و با انواع و اقسام ابزارها واقعی جلوه می‌دهند و به خورد بشر می‌دهند. اما سؤال این‌جاست که چرا بشر به هیچ یک شک نمی‌کند. واو به واو آن‌چه حاکمان از طریق انواع و اقسام رسانه‌ها در طول 24 ساعت شبانه روز به بشر ارائه می‌کنند، کذب محض است. با این حال شک احدی را بر نمی‌انگیزد. و حتی کسی بابت شنیدن آن تعجب هم نمی‌کند. همان‌طور که مثلاً کسی از موفقیت‌های خلق‌الساعه‌ی والیبال ایران، یا گل قیچی برگردان فوتبالیست‌های ایرانی تعجب هم نمی‌کند!

بدتر از همه آن‌که کارگزاران رده بالای حکومت، من‌جمله کارکنان رسانه، با وجودی که همیشه به دروغ بودن اظهاراتشان، به دروغ بودن تک تک اتفاقاتی که مخابره می‌کنند، ایمان داشته‌اند و حتی روز به روز بیشتر به کذب بودن آن اطمینان پیدا می‌کنند، نه تنها کم‌ترین بی انگیزگی به این مشاغل عاری از شرافت، یعنی نه تنها کم‌ترین بی میلی به ادامه‌ی دورغ پردازی نشان نمی‌دهند، بلکه هر روز بیش از روز پیش سعی می‌کنند کارشان را بهتر ارائه دهند.

به عبارتی کارکنان خاص حکومت، همان‌ها که به خصلت افسانه پردازی حکومت باور دارند، نه تنها یقه‌ی مافوقشان را در این خصوص نمی‌گیرند، و حتی نه تنها کم‌ترین بی میلی به بازتاب این جعلیات نشان نمی‌دهند، که هر روز بیش از پیش برای بالا بردن کیفیت اشاعه‌ی این کذبیات به دوندگی و تلاش می‌پردازند!

به هر حال و با وجود دروغ پرستی نوع بشر و با وجود اسطوره پرستی مضاعف نزدیکان حکومت، کافی است یک نفر در این دنیا پیدا شود و از واقعیت بگوید. واقعیتی که ممکن است قبلاً از بلندگوی رژیم مطرح نشده باشد. حتی بدتر، واقعیتی که رژیم هم آن را از قبل ترویج می‌داده، اما اکنون از زبان رژیم بیرون نمی‌آید؛ از زبان مخالف بیرون می‌آید. آن وقت ببینید همین خبرنگاران با این گوینده‌ی مخالف چه برخوردی می‌کنند!

بگذریم ... ساعتی پیش تلویزیون رژیم ایران، یک ایرانی دیگر آزاد شده از بند دولت فرانسه، به نام "بشیر بی‌آزار" را دعوت کرده بود و او از نبود آزادی، قانون و حقوق بشر در فرانسه گله می‌کرد. قبلاً گفته‌ام که آن ور آب از نظر من مهد آزادی است؛ به ویژه آزادی بیان؛ دست کم در مقایسه با آن‌چه در ایران بر ما می‌رود. و گفته‌ام که اگر من در اسلوونی به دنیا آمده بودم، فرانسه که سهل است، می‌توانستم با انتشار نظراتم تا حالا صد باره حکومت را سرنگون کنم. و گفته‌ام که اگر هم‌اکنون در ایران در صدد انتشار رسمی افکارم بر بیایم و خودم را برای هجمه‌ها هم آماده کنم، نه تنها به طور رسمی و طبق قانون، فرصت آن را پیدا نخواهم کرد، بلکه در این صورت حکومت بهانه‌ای آشکار برای برخورد رسمی‌تر با من و ممانعت از ادامه‌ی هر گونه مبارزه، حتی همین مقدار مبارزه‌ای که اکنون مشغول آن هستم، به دست خواهد آورد.

به هر حال در این‌جا یک مثال عینی‌تر از وضعیت ایران می‌زنم تا این فعال رسانه‌ای جوان و با انگیزه‌ی ایرانی، یعنی آقای بی‌آزار را بیشتر با تفاوت‌های کشورش با فرانسه آشنا کنم.

همین فتوای خمینی در مورد سلمان رشدی را در نظر بگیرید. امیدوارم قبل از این‌که آن را بیشتر سانسور کنند، قادر باشید از اینترنت پیدایش کنید. بماند که یک فرد مثل خمینی  چه طور می‌تواند آن قدر قدرت پیدا کند، آن قدر مرکزیت بیابد که به طرفةالعینی و رأساً یک نفر را به "اعدام" محکوم کند. بماند که بر اساس کدام عقل سلیم، یک نفر مثل خمینی می‌تواند یکه و تنها خلق مسلمان را برای کشتن یک فرد دیگر بسیج کند. اما دو سؤال اساسی‌تر باقی است: یکی این‌که در این حکم، خمینی اساساً به خود زحمت نداده حتی جرم این بی پدر مادری را که حکم به قتلش داده، اعلام کند؛ حتی نگفته به چه دلیل باید او را کشت. این مثل این می‌ماند که فرد بگوید من هوس کرده‌ام طرف را بکشید! اصلاً نمی‌گوید جرمش چیست. نمی‌گوید به دلیل ارتداد باید او را کشت؛ یا به دلیل توهین و یا ... . البته به طور تلویحی می‌گوید: "... تا دیگر کسی جرئت نکند به [...] توهین کند"؛ اما مستقیم نمی‌گوید (خب، با وجود این خلق خوابالو و با وجود این اصحاب رسانه‌ای مطیع و بی آزار، چرا هم باید دلیل هر کارش را اعلام کند!؟).

دوم این‌که خمینی در این فتوا هیچ فرصتی برای دفاع برای کسی که او را به مجازات محکوم کرده، باقی نمی‌گذارد. یعنی بدون دادگاه حکم می‌دهد و حتی از طرف توضیح هم نمی‌خواهد!

این یعنی دیکتاتوری آشکار و بی نیاز از مخفی کاری. البته اهالی رسانه برای دفاع از خمینی جور این چنین ندانم کاری‌های او را کشیده‌اند و به کتاب‌های تاریخی فقهی به شکلی موشکافانه رجوع کرده‌اند و پی برده‌اند که فقیه در مواردی می‌تواند بدون هر گونه دفاع فردی را مرتد تشخیص داده به مرگ محکوم کند! و این ژورنالیست‌های باهوش فراموش می‌کنند که خمینی اصلاً جرم طرف را ارتداد اعلام نکرده! البته اگر اصلاً جرم او را اعلام کرده باشد!


نوشته شده در  سه شنبه 103/4/19ساعت  1:8 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
سیاست داخلی
[عناوین آرشیوشده]